.....

 

السلام علیك یا ابا عبدالله الحسین



در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه میزنند و اشكهای یتیم در ‌‌

خرابه چشم بی قراری می كنند.

سینه ما تكیه ای قدیمی است، سیاهپوش با كتیبه های درد و داغ

، كه درب آن با كلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشك

مژگان ، آب و جار و می شود .

ما دلهای شكسته خود را وقٿ اباعبدالله كرده ایم و اشك خود را نذر

كربلا، واین « وقٿنامه » به امضای حسین(ع) رسیده است.

زندگی خطر کردن است.........

 

خندیدن این  

 خطر را دارد که انسان را ابله بخوانند

گریستن این خطر را دارد که انسان را احساساتی بخوانند

دراز کردن دست به سوی دیگران این خطر را دارد که انسان به ماجرای

تازه کشیده شود

بیان احساسات این خطر را دارد که انسان واقعیت درون خود را نشان دهد

سخن گفتن از اندیشه ها و رویاها این خطر را دارد که انسان را نادان بدانند

ابراز عشق این خطر را دارد که معلوم شود طرف مقابل انسان را دوست ندارد

زندگی کردن این خطر را دارد که انسان روزی بمیرد

امیدوار بودن این خطر را دارد که انسان نا امید شود

و تلاش کردن این خطر را دارد که انسان با شکست مواجه شود

با این همه انسان باید خطرها را پذیرا شود

زیرا بزرگترین خطر آن است که انسان خطر نکند

کسانیکه خطر نمی کنند ممکن است از درد کشیدن و غم داشتن بر کنار بمانند

آنان نمی‌توانند احساس کردن را بیاموزند

آنان نمیتوانند معنای تغییر و تحول و رشد و  عشق‌ورزی و زیستن را درک کنند

بله آنان در زنجیر اسارت بسر می برند و همچون بردگانی هستند که

دریچه آزادی را به روی خود بسته اند

بدین ترتیب تنها آن دسته از کسانی واقعاً آزاد

هستند که دست به خطر بزنند