.....

 

السلام علیك یا ابا عبدالله الحسین



در حسینیه دلمان، مرغهای محبت سینه میزنند و اشكهای یتیم در ‌‌

خرابه چشم بی قراری می كنند.

سینه ما تكیه ای قدیمی است، سیاهپوش با كتیبه های درد و داغ

، كه درب آن با كلید « یا حسین » باز می شود و زمین آن با اشك

مژگان ، آب و جار و می شود .

ما دلهای شكسته خود را وقٿ اباعبدالله كرده ایم و اشك خود را نذر

كربلا، واین « وقٿنامه » به امضای حسین(ع) رسیده است.

زندگی خطر کردن است.........

 

خندیدن این  

 خطر را دارد که انسان را ابله بخوانند

گریستن این خطر را دارد که انسان را احساساتی بخوانند

دراز کردن دست به سوی دیگران این خطر را دارد که انسان به ماجرای

تازه کشیده شود

بیان احساسات این خطر را دارد که انسان واقعیت درون خود را نشان دهد

سخن گفتن از اندیشه ها و رویاها این خطر را دارد که انسان را نادان بدانند

ابراز عشق این خطر را دارد که معلوم شود طرف مقابل انسان را دوست ندارد

زندگی کردن این خطر را دارد که انسان روزی بمیرد

امیدوار بودن این خطر را دارد که انسان نا امید شود

و تلاش کردن این خطر را دارد که انسان با شکست مواجه شود

با این همه انسان باید خطرها را پذیرا شود

زیرا بزرگترین خطر آن است که انسان خطر نکند

کسانیکه خطر نمی کنند ممکن است از درد کشیدن و غم داشتن بر کنار بمانند

آنان نمی‌توانند احساس کردن را بیاموزند

آنان نمیتوانند معنای تغییر و تحول و رشد و  عشق‌ورزی و زیستن را درک کنند

بله آنان در زنجیر اسارت بسر می برند و همچون بردگانی هستند که

دریچه آزادی را به روی خود بسته اند

بدین ترتیب تنها آن دسته از کسانی واقعاً آزاد

هستند که دست به خطر بزنند

خواب...........

 

 از مرز خوابم می گذشتم،

سایه تاریك یك نیلوفر

روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود .

كدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

***

در پس درهای شیشه ای رؤیاها،

در مرداب بی ته آیینه ها،

هر جا كه من گوشه ای از خودم را مرده بودم

یك نیلوفر روییده بود .

گویی او لحظه لحظه در تهی من می ریخت

و من در صدای شكفتن او

لحظه لحظه خودم را می مردم .

***

بام ایوان فرو می ریزد

و ساقه نیلوفر برگرد همه ستون ها می پیچد .

كدامین باد بی پروا

دانه نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد ؟

***

نیلوفر رویید،

ساقه اش از ته خواب شفّا هم سركشید

من به رؤیا بودم

سیلاب بیداری رسید

چشمانم را در ویرانه خوابم گشودم

نیلوفر به همه زندگی ام پیچیده بود

در رگهایش من بودم كه می دویدم

هستی اش در من ریشه داشت

همه من بود

كدامین باد بی پروا

دانه این نیلوفر را به سرزمین خواب من آورد

 

                                                             "سهراب سپهری"

حسرت.......

 

هر روز می‌نشینم اینجا در مكانی آشنا

رو به رویم دیواری سرد و لخت

پنجره‌ای خاموش

و دری بی كلید

روزها در گذر باد می‌نشینم

میاید،می‌چرخد

درزهای پنجره را درمی‌نورد

و بعد.......

برمی‌گردد وبه راه خود می‌رود

من كی به راه خود خواهم رفت؟

با كفش‌هایی كه ندارم

من كجای این سفر از پا افتادم

كه حالا دیگه پایی برای رفتنم نیست

حتی هیچ كفشی هم به اندازه پایم نیست

من كجا بود كه از سفر بازماندم

و كاروان بی لحظه‌ای توقف رفت؟

كاروان رفت

اما نه تا ایستگاه بعد

رفت تا.......

آه،اگر كفشی به پایم اندازه بود

از پاییز

دوباره شروع میشدم

تا جایی كه نفس داشتم

جاده‌ها را

از غبار تهی میكردم

می‌رسیدم....

كاش دوباره پای سفری بود

كاش كفش اندازه‌ای داشتم!كاش........

نشانی...

من نشانی از تو ندارم،اما نشانی‌ام را برای تو می‌نویسم:

 

در عصرهای انتظار،به حوالی بی كسی قدم بگذار! خیابان غربت

 

 را پیدا كن،وارد كوچه پس كوچه‌های تنهایی شو! كلبه‌ی غریبی‌ام را

 

 پیدا كن، كنار بید مجنون خزان زده و كنار مرداب آرزوهای رنگی‌‌ام، در كلبه

 

 را باز كن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش ‌را كنار بزن! مرا خواهی

 

 دید با بغضی كویری كه غرق انتظار است، پشت دیوار دردهایم نشسته‌ام..........

.........

بارالها!

بی پناه ترین بی پناهم و به امید رحیم بودنت نشسته ام و
این خودِ بی خود را به تو سپرده ام،تمام و
کمال  و همه چیز این  زندگی نا کامم  را
میدانم که تو را با تو بودن و امان را در تو جستن  تضمینِ  زندگی است

یا رب!
تو را  عاشقانه ستایش می کنم
و نمیدانم  این نم نمِ بارانِ اشکهایم از شوق وصال توست  یا از سوز فراقت ؟!
نمیدانم  فقط تو را حس میکنم
نسیم  بهاریت قلب پژمرده ام را طراوتی نو میدهد و مرا به سوی ملکوتت
می کشاند چه زیباست و چه شادی آفرین  .

خدایا
در این روزگاری که بسان شبی تار ، سیاه و هراس انگیز است ، تو امید تمام ناامیدان باش
تو مژده روزهای بهتر را برایشان ده
تو تکیه گاهشان در سختیهای روزگار باش و …
هدایتمان کن

خدایا
تورا قسم به آن قطره اشکی که از چشمان  عاشقان بی ادعایت  می ریزد،
تو را قسم به آن پیشانی که در نیمه های شب سجده گاهت را می بوسد،
در همین لحظه بانی ما و دوستانمان شو  و ما را بسوی خود بخوان و یاورمان باش

خدایا
دل مرده ای بیش نیستم ،
ناچیزترین بنده  توام
تو تمام هستی منی،
تو تنها محرم اسرار  منی
تو همه آمال و آرزوهای جوانیم هستی

خدایا!
بدون تو  وجودی ندارم، قادر نیستم، حرکتی ندارم…
خدایا فقط عشق مقدس تو را می خواهم،
خدایا به دیدارت اشتیاق دارم، به توجه بی اندازه ات محتاجم  و عاجزانه از تو ، تو را و حضور تو را میخواهم همواره  و همیشه و بی وقفه

خدایا
خواهش می کنم
تنهایمان مگذار و از خطایمان بگذر.

باید ها و نباید های زندگی....


  سه چیز در زندگی پایدار نیستند :
 

 
 
رویاها
  
 

 
موفقیت ها
  
 

 
شانس

 «»«»««»»««»»««»«»
  
 

 
سه چیز در زندگی که وقتی از کف رفتند باز نمی گردند:
 
 
 
زمان
 
 
 
گفتار
 
 

 
موقعیت
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»
  
 

 
سه چیز ما  را نابود می کنند:
 
  

 
تکبر
 
  
 زیاده
طلبی
 
  

 
عصبانیت
 
  «»«»«»«»«»«»«»«»
  
 

 
سه چیز انسانها را می سازند:
  
 

 
کار سخت
  
 

 
صمیمیت
 
  
 
تعهد
 
  
  
 
  سه چیز بسیار ارزشمند در
زندگی :
 
 
 
عشق
 
 
  اعتماد به
نفس
 
 
 
دوستان
 
 «»«»«»«»«»«»«»«»«»
  
 
  سه چیز در زندگی که هرگز نباید آنها را از دست
داد:
 
  

 
آرامش
 
  
 
امید
 
  

 
صداقت
 
  
  
 

 
خوشبختی زندگی ما بر سه اصل است:
 
 

 
تجربه از دیروز
 

 
استفاده از امروز
 
 

 
امید به فردا
 
 

 
تباهی زندگی ما نیز بر سه اصل است:
 

 
حسرت دیروز


 
 
  اتلاف امروز


 

 
ترس از فردا

بهترین باش........

 

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی،بوته ای در دامنه ای باش،

ولی بهترین بوته‌ای باش كه در كناره راه می‌روید.

اگر نمی‌توانی بوته‌ای باشی،علف كوچكی باش و چشم‌انداز كنار شاه راهی

 را شادمانه‌تر كن.......

اگر نمی‌توانی نهنگ باشی، فقط یك ماهی كوچك باش،

ولی بازیگوش‌ترین ماهی دریاچه!

همه ما را كه ناخدا نمی‌كنند، ملوان هم می‌توان بود.

در این دنیا برای همه ما كاری هست كارهای بزرگ،

كارهای كمی كوچكتر و آنچه كه وظیفه ماست،

چندان دور از دسترس نیست.

اگرنمی‌توانی شاه راه باشی،كوره راه باش،

اگر نمی‌توانی خورشید باشی، ستاره باش،

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند.

هر آنچه كه هستی، بهترینش باش..........

زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی ...

زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

برای صدای شما دعا به درگاه خداوند برای چشمان شما ...

 زیباترین آرایش برای لبان شما راستگویی

برای صدای شما دعا به درگاه خداوند


برای چشمان شما رحم و شفقت


برای دستان شما بخشش


برای قلب شما عشق


و برای زندگی شما دوستی هاست


هیچ کس نمیتونه به عقب برگرده و همه چیز را از نو شروع کنه

ولی هر کسی میتونه از همین حالا عاقبت خوب و جدیدی را برای خودش رقم بزنه


خداوند هیچ تضمین و قولی مبنی بر این که حتما روزهای ما بدون غم بگذره

خنده باشه بدون هیچ غصه ای، یا خورشید باشه بدون هیچ بارونی، نداده


ولی یه قول رو به ما داده که اگه استقامت داشته باشیم در مقابل مشکلات،   


تحمل سختی ها رو برامون آسون میکنه


و چراغ راهمون میشه


نا امیدی ها مثل دست اندازهای یک جاده میمونن


ممکنه باعث کم شدن سرعتت در زندگی بشن


ولی در عوض بعدش از یه جاده صاف و بدون دست انداز بیشتر لذت خواهی برد

بنابر این روی دست اندازها و ناهمواریها خیلی توقف نکن

به راهت ادامه بده


 
وقتی احساس شکست میکنی که نتونستی به اون چیزی که می خواستی برسی


ناراحت نشو


حتما خداوند صلاح تو رو در این دونسته و برات آینده بهتری رو رقم زده


وقتی یه اتفاق خوب یا بد برات میافته همیشه


دنبال این باش که این چه معنی و حکمتی درش نهفته هست


برای هر اتفاق زندگی دلیلی وجود دارد


که به تو میآموزد که چگونه بیشتر شاد زندگی کنی و کمتر غصه بخوری

تو نمیتونی کسی رو مجبور کنی که تو رو دوست داشته باشه


تمام اون کاری که میتونی انجام بدی


اینه که تبدیل به آدمی بشی که لایق دوست داشتن هست

و عاقبت کسی پیدا خواهد شد که قدر تو رو بدونه

بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی تا این که


کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی

ما معمولا زمان زیادی رو صرف پیدا کردن آدم مناسبی برای دوست داشتن

یا پیدا کردن عیب و ایراد کسی که قبلا دوستش داشتیم میکنیم


باید به جای این کار

در عشقی که داریم ابراز میکنیم کامل باشیم



وقتی مردم پشت سرت حرف میزنن چه مفهومی داره ؟


خیلی ساده ! یعنی این که تو دو قدم از اون ها جلوتری


پس، در زندگی راهت رو ادامه بده

زندگي را نخواهيم فهميد اگر ....

 

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر ازهمه ي گل هاي سرخ دنيا متنفر باشيم فقط چون در

 كودكي وقتي خواستيم گلي را بچينيم خاري در دستمان فرو رفته است!

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر ديگر آرزو كردن و رويا ديدن را از ياد ببريم و

 جرات زندگي بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشي بسپاريم فقط به اين خاطر كه

 در گذشته يك يا چندتا از آرزوهايمان اجابت نشدند.

  زندگي را نخواهيم فهميد اگر عزيزي را براي هميشه ترك كنيم فقط به اين خاطر

 كه در يك لحظه خطايي از او سر زد و حركت اشتباهي انجام داد.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر ديگر درس و مشق را رها كنيم و به سراغ كتاب

 نرويم فقط چون در يك آزمون نمره ي خوبي به دست نياورديم و نتوانستيم يك سال

 قبول شويم.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر دست از تلاش و كوشش برداريم فقط به اين دليل كه

 يك بار در زندگي سماجت و پيگيري ما بي نتيجه ماند.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر همه ي دست هايي كه براي دوستي به سمت ما دراز

 مي شوند،پس بزنيم فقط به اين دليل كه يك روز،يك دوست غافل به ما خيانت كرد و

 از اعتماد ما سو استفاده كرد.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر چون فقط يكبار در عشق شكست خورديم ديگر جرات

 عاشق شدن را از دست بدهيم و از دل بستن بهراسيم.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر همه ي شانس ها و فرصت هاي طلايي همين الان را

 نا ديده بگيريم فقط به اين خاطر كه در يك يا چند تا از فرصت ها موفق نبوده ايم.

 زندگي را نخواهيم فهميد اگر از ترس زمين خوردن هرگز قدم در جاده نگذاريم....

 

shabe ghadr

روزه وقناعت

 

اسلام بر خلاف مکاتب مادي شرق و غرب دنيا و نعمتهاي مادي آنرا

وسيله اي براي تکامل معنوي و رسيدن به سعادت جاويد ميداند و بهمين

دليل فرهنگ اسلام فرهنگ لذت جويي و مصرف نيست بلکه فرهنگ

 قناعت و ايثار است. در روشهاي مادي تن آدمي و خور و خواب آن

اصالت داردو حرص و آز براي برخورداري بيشتر گريبانگير افراد است

 و در اسلام اصالت با معنويت انسان است و قناعت و ايثار و فداکاري از

 راههاي وصول به مراتب بلند انسانيت محسوب ميشود.

روزه فريضه اي است که مسلمانان را از غرقه شدن در ماديگرايي و

 حرص و آز براي لذتهاي مادي و مسابقه براي مصرف و تن پروري

ميرهاند و به او مي اموزد که به فکر ديگران باشد و بر خواهشهاي

جسماني خويش مسلط گردد و به مصرف به مقدار نياز قناعت ورزد و از

 اصراف و تبذير بپرهيزد. روزه به مسلمانان مي آموزد که با کم هم

ميتوان زيست و حرص و تمع فقط غرق شدن در ماديات و انحراف از

معنويات است و براي زيستن لازم نيست که با همه وجود تن و لذتهاي آن

 پرداخت.

همدردي با فقيران

 

 

پيشوايان گرامي دين، در روايات و ادعيه اسلامي ماه رمضان را ماه مواسات ناميده اند. از نتايج بارز روزه برانگيختن حس همدردي نسبت به مستمندان و همنوعان تنگدست است، آنانکه زندگي آسوده اي دارند و رنج فقير و طعم گرسنگي را نچشيده اند، ممکن است از حال مستمندان غافل بمانند و روزه وسيله اي است که آنان را از غفلت مي رهاند و رنج مستمندان را با ياد آنان مياورد تا به دستگيري فقيران همت گمارند و به درد دل آنان برسند.

از سويي به احسان و اطعام و انفاق به مستمندان در ماه مبارک رمضان بسيار سفارش شده است و از سويي ديگر گرسنگي و تشنگي روزه موجب درک رنج مستمند ميگردد و بدين ترتيب ثروتمند به فقير نزديک مي شود و احساسها رقت می یابد و احسان و انفاق فزوني ميگيرد و جامعه کمک به همنوع را مياموزد. مواسات يعني سهيم ساختن برادران در رزق و روزي و رمضان به همين جهت ماه مواسات ناميده اند تا مسلمانان به احسان نسبت به هم بپردازند و با تمرين بر اين صفت ارزنده انساني جامعه را از حقد و کينه برهانند و برادروار در کنار هم از نعمتهاي الهي بهره بگيرند و شايسته است که روزه داران به همه اين نکات انساني روزه توجه کنند و بکوشند واقعاً فريضه روزه را آنچنان که بايد بجا آورند و ماه مبارک رمضان را آنچنان که سزاوار اين ماه است بسر آورند، تا همگان از برنامه هاي سازنده اسلامي بهره ور شوند.

از حضرت امام حسن عسگري (ع) پرسيدند: «چرا روزه واجب شده است» فرمودند: « تا ثروتمند درد گرسنگي را در يابد و به فقير توجه کند.» هشام از امام صادق عليه السلام علت روزه را پرسيد، امام فرمود: «خداوند روزه را واجب کرد تا غني و فقير با هم با هم مساوي باشند و بدان جهت که غني رنج گرسنگي را لمس نکرده تا به فقير رحم کند و هر وقت چيزي خواسته قدرت بدست آوردن آنرا داشته است خدا خواسته است که ميان بندگانش يکنواختي بوجود آورد و خواسته است ثروتمند طعم گرسنگي را بچشد و اگر جز اين بود ثروتمند بر مستمند و گرسنه ترحم نميکرد. »

زندگی کجاست !!!!

از هر دريچه اي كه به عالم نگاه ميكنم،ميبينم دنيا دنياي سرگشتگي

 

آدماست،دنياي  گمشدگي معنويت،دنياي اسارت مردم تو چنگال مقام

 

وموقعيت و ثروت. بشر خسته از فقدان حقيقتي است كه فكر ميكنه

 

نيست،بشر خسته از دلبستگي هاي كوچك و ناچيز دنياست.

 

كسي به كسي نيست! هر كسي رو كه ميبينه دل خوش كرده به يه

 

معبودي !

 

يكي معبودش ثروته ،يكي مقام و مو قعيت اجتماعيه ،يكي شهوت !

 

دنيا ،دنياي وابستگي ها و دل بستگي هاي پوچ و خستگي ها و دل مردگي

 

هاست!!!!!!

.....

يادم باشد حرفي نزنم كه

 

به كسي بربخورد....

 

 نگاهي نكنم

 

كه دل كسي بلرزد....

 

راهي نروم

 

كه بيراه باشد...

 

خطي ننويسم

 

كه آزار دهد كسي را.

 

يادم باشد كه

 

روز و روزگار خوش است...

 

همه چيز رو به راه هست و خوب.

 

تنها...تنها... دل ما دل نيست...

 

جوان‌ و عوامل‌ انحراف‌

در افق‌ اندیشه قرآنی‌ و تفكر امام‌ علی‌(ع) و شیوه‌های‌ تربیتی‌

 

ائمه‌معصومین‌ علیهم‌السلام‌،

 

«جهل‌شناسی‌ و جهل‌زدایی‌»، «انحراف‌شناسی‌ وانحراف‌زدایی‌»،

 

آسیب‌شناسی‌ و آسیب‌درمانی‌ یا درك‌

 

دردها و راه‌ درمانها باهم‌ عجین‌اند و مهم‌ مبارزه با «جهل‌» و انحراف‌ و آفت‌ و

 

بیماری‌ و درد است‌ نه‌مبارزه با

 

جاهل‌ و منحرف‌ و بیمار. لذا ائمه‌: ریشه‌ها و علل‌ بیماری‌ها وانحرافات‌

 

پرداخته‌ كه‌ ما در این‌ فراز به‌

 

نمونه‌هایی‌ از علل‌ و ریشه‌های‌ انحراف‌و انحطاط‌ از منظر امام‌ علی‌(ع)

 

اشاره‌ای‌ اجمالی‌ می‌نمائیم‌:

 

1. جهل‌ و ناآگاهی‌ نوجوان‌ و جوان

 

 

«نادانی‌ جوانان‌ پذیرفته‌ شدنی‌ و علم‌ و دانش‌ آنها كم‌ است‌». یعنی‌

 

اگرنادانسته‌ كاری‌ انجام‌ دادند عفو

 

نمایید كه‌ علم‌ آنها نیز بسیار قلیل‌ است‌.

 

۲. لذّت‌گرایی‌ و تمایل‌پرستی

 

«هواپرستی‌ و شهوترانی‌ دشمن‌ عقل‌ و خرد است‌».

 

۳ .عشق‌ و حب‌ّ افراطی‌

 

 

«و هر كس‌ به‌ چیزی‌ عاشق‌ گردد چشمش‌ را كور و دلش‌ را بیمارنماید». به‌

 

گونه‌ای‌ كه‌ عیب‌ و زشتی‌ را

 

نمی‌بیند.

 

۴. تقلید از فاسدان‌ و منحرفان‌ و منافقان‌.

 

 

۵. آزادی‌طلبی‌ افراطی‌

 

 

«ای‌ مالك‌! هواها و خواهشهای‌ نفسانی‌ خویش‌ را تحت‌ تملك‌ خوددرآور و بر

 

آنها مالك‌ باش‌ و نفس‌

 

خویش‌ را از آنچه‌ حلال‌ نیست‌ بخیل‌گردان‌». یعنی‌ نسبت‌ به‌ حرامها بخل‌

 

داشته‌ باش‌ و انجام‌ نده‌.

 

۶. عصبانیت‌ و خشم‌ كنترل‌ نشده‌

 

 

«خشم‌ و غضب‌ تعدیل‌ ناشده‌ و بیجا خود شعبه‌ و مرحله‌ای‌ از

 

دیوانگی‌است‌».

 

 

۷. استكبار و برتری‌ جویی‌

 

«و انكار كردند نبوت‌ موسی‌'(ع) را در حالی‌ كه‌ یقین‌ به‌ درستی‌ آن‌داشتند در

 

اثر ظلم‌ و بلند خواهی‌ و

 

استكبارمنشی‌ چنین‌ نمودند»

 

 

۸. تفوق‌طلبی‌ و تكاثرگرایی‌

 

 

۹. خودخواهی‌ و غرور

 

«دشمن‌ترین‌ دشمن‌ تو هواهای‌ نفسانی‌ و خودخواهیهای‌ تو است‌».

 

 

۱۰. عدم‌ شرائط‌ مناسب‌ خانوادگی‌ و تربیتی‌

 

 

«هر كس‌ بر فطرت‌ توحیدی‌ و الهی‌ متولد می‌شود و تنها در اثر

 

تربیت‌خانوادگی‌ و زمینه‌های‌ دیگر یهودی‌ یا زرتشتی‌ می‌شود».

تمام ناتمام من پر

 

 

 

گاهي بخوان ز دفتر شعري ترانه اي

 

بنگر كه غم به وادي مرگم كشانده است.

 

تنها مرا به تشنه طوفان من مبين

 

اي بس كه حديث تلخ ناگفته مانده است.

 

گفتم: ز سرنوشت بينديش و آسمان

 

گفتي: غمين مباش كه آن كور و اين كر است!

 

ديدي كه آسمان كر و سرنوشت كور

 

صدها هزار مرتبه از ما قوي تر است؟

گذر کردم از آن کوچه....

شبی در عالم خفته، گذرکردم از آن کوچه


چو ابریقی در افتاده ، گذر کردم از آن کوچه


تو را دیدم که آسوده ،گذر کردی از آن کوچه


چو تیری از کمان رفته ،گذر کردی از آن کوچه


تو را همراه خود دیده ،گذر کردیم از آن کوچه


چو اشک عاشقی رفته، گذر کردیم از آن کوچه


ولی در عالم دیده ، نبودش کس در آن کوچه


منِ تنهای دل خسته ،نبودش کس در آن کوچه


منِ بی یار و بی ساقی، گذر کردم از آن کوچه


نبودی تو کنار من ،گذر کردم از آن کوچه


از آن کوچه از این کوچه، گذر کردم از آن کوچه


به دنبال نگاه تو، گذر کردم از آن کوچه


چو اشکی در دل باران ،گذر کردم از آن کوچه


دلم با خاطری خسته، گذر کردم از آن کوچه


تو را دیدم در ان کوچه، گذر کردی از آن کوچه


تو را دیدیم ولی با او ،گذر کردی از آن کوچه

.....

هنوزم زنده ام

دیشب ندیدی که چه محشر کردم

 

با اشک تمام کوچه را تر کردم

 

دیشب که سکوت دق مرگم می کرد

 

وابستگی ام را به تو عادت کردم

 

نگاه کن…

 

می بینی ؟؟؟؟

 

همه چیز حکایت از تو دارد

 

دیگر در لحظه هایم حتی ثانیه ای خالی نمانده..

 

حتی ثانیه ها هم تو را برایم مرور میکنند:

 

چشمانت …

 

نگاهت…

 

صدایت…

 

دستانت و ……………..

 

باور کن من نمی خواستم دوباره دلتنگت شوم....

 

باور کن تقصیر من نبود

 

نمی دانم چرا دوباره از تو لبریز شدم ؟

 

دوباه چشانم رنگش و نورش را از تو گرفته و جز تو را نمیبیند

 

راستی انگشتانم دیگر سردشان نیست و از شوق تو گرما گرفته اند..

 

فکر کنم که دیگر زمانش رسیده

 

بیا…

آفرینش

 
       http://www.Banoblog.com/up/file/1307645057.jpg
 
 
 
 
خدا که آفرینش را برای شناخت خویش، «فخلقت الخلق لکی اُعرف»،
 
 
بنیان نهاده بود
 
 
با تو، به کار خلقت کمال بخشید. تو رحمت خداوند را به زمین آوردی و
 
 
عینیت بخشیدی.
 
و چرا خوشحال نباشد؟ تو تنها ظرفی بودی که تمامی رحمت زلال و بی
 
 
 
منتهای او را در خویش جا دادی.
 
 
 
و در آفرینش کدام ظرفی به ظرفیتی این چنین دست یافته بود؟
 
 
 
«الم نشرح لک صدرک». کدام سینه جز سینه ی مبارک تو
 
 
 
به وسعت رأفت الهی گسترده بود؟
 
 
اگر چه پیامبران همگی مظهر رحمت خداوند بودند،
 
 
 
اما کدام گستره ی محبتی خدا را به تمجید واداشته بود
 
 
 
«انک لعلی خلق عظیم».
 
 
این چه استقامت بی انتهایی است که خدا را حتی به اعتراض وا می دارد:
 
 
 
 
«فلعلک باخعٌ نفسک علی آثارهم، ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفاً».
 
 
 
 تو تا کجا پای می فشری پیامبر؟
 
 
 
مگر جان خویش شمع هدایت کوران کرده ای؟
 
 
مگر مظاهر رحمت خداوند کاسه ی صبرشان تا زمانی به لب نمی رسید؟
 
 
 
مگر جاده ی پایمردی و استقامتشان به انتها نمی رفت؟
 
 
 
مگر پس از سالها خون جگر، لب به نفرین نمی گشودند؟
 
 
 
 
این چه سینه ایست که انتها ندارد؟
 
 
 
این چه کوه استقامتی است که از جا نمی جنبد؟
 
 
 
این چه اعجوبه ای، چه معجزه ای، چه آیت بی همتایی است
 
 
 
که تنش در زیر قلوه سنگهای جهالت خرد می شود و در عین
 
 
 
حال هدایت دشمنان را از خدا طلب می کند.
 
 
زبانش جز برای دعا نمی گردد، و لبهایش جز به استغفار برای
 
 
 
همه تکان نمی خورد.
 
 
این چه عظمت سؤال آفرینی و چه شوکت تحیرزایی است؟
 
چه استقامت بی انتهایی است که خدا را حتی به اعتراض وا می دارد:
 
 
 
 
«فلعلک باخعٌ نفسک علی آثارهم، ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسفاً».
 
 
 
 تو تا کجا پای می فشری پیامبر؟
 
 
 
 مگر جان خویش شمع هدایت کوران کرده ای؟
 
 
برای آنها که دست در گوش، می گریزند، چه می خوانی؟

 

برای آنان که خود نمی خواهند،

 

از من طلب هدایت چه می کنی؟

 
 
هگز دستي را نگير وقتي قصد شکستن قلبش رو داري
 
 
هرگز نگو براي هميشه وقتي ميدوني جدا ميشي
 
 
هرگز نگو ‏دوست داري اگر حقيقتا به آن اهميت نميدي
 
 
درباره احساست سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد
 
 
هرگز به چشماني نگاه نکن ‏وقتي قصد دروغ گفتن داري
 
 
هرگز سلامي نده وقتي ميدوني خداحافظي در پيشه
 
 
به کسي نگو تنها اوست وقتي در فکرت ‏به ديگري فکر ميکني
 
 
قلبي را قفل نکن وقتي کليدش رو نداري
 
 
کسي رو که دوست داري به اين آسوني ها از دست ‏نده
 
 
دوست بدار حتی اگر او نداند تمام زندگیت  با او بودنه
 
 
دوست بدار آنچه که تمام زندگیت می خواهد
 
 
با او بمان تا آخر حتی اگر آخر با او ماندن تنها ماندنه 
 

نا امید نباش ، غمگین نشو حتی اگر :

 

تمام خواستن او برایت مردنه ...

گمراه

          راه گم شد          

 

راه را چه شد ؟

 

 

چه شد که این چنین شد ؟

 

مادر را از فرزند خویش یک زندگی فاصله شد

 

دوست را از دوستی فقط کینه ی  دیرینه شد

 

اشک از چشم ها جاری شدو خونهای پاک را رگها پناهی نشد

 

خون بهای زندگی های پر پر را چه شد ؟

 

زنده های بی زندگی را عاقبت چه شد ؟

 

اصلا عاقبت خیر را چه شد ؟

 

خیر و شرها را چه شد ؟

 

در راه عشق و ایثار هر چه داشتیم و نداشتیم فنا شد

 

آن دست خونین بر روی دیوار را چه شد ؟

 

شبهای بی قراری در راه کلام را چه شد ؟

 

پایداری در راه کلام رهبر حماسه هایمان را چه شد ؟

 

آن روزها حماسه ها مردی و مردانگی ها را چه شد ؟

 

شهیدان خدایان عشق و ایثارو  راه شان را چه شد ؟

 

عشق بازان جان در راه معشوق و وطن را چه شد ؟

 

بغض در نفس پیچیده ی مادر از داغ فرزند را چه شد ؟

 

ای برادر تفرقه و جدایی از برادرهایت راه ایمان نشد

 

ایستادگی بر کلام والی ایمان عصر ، رهبر فرزانه ات را چه شد ؟

 

ای برادر این نوع گرایی را همگرایی با دشمنانت دیرینت نشد؟

 

عجب رفتی  از راه عشق وایمان و شهید

 

عجب کردی  هموار مسیر تازه ی نسل جدید

 

عجب خوب قربانی کردی آن شهیدان و این همه نسل جدید

 

برادر نه

خود فروخته :

 

اکرام انسان و ایمان  و یزدان هم بازیچه شد ؟

الهی  العفو

الهی..

ای یگانه مطلق بی همتا

الهی..

ای تنها قادر و مقتدر و توانا

الهی..

ای خالق مهربانی و ای سرشار از احساس ها

خیام چه زیبا سرود این حال ما را :

ابریق می مرا شکستی ربی

بر من در عیش را ببستی ربی

بر خاک فکندی می گلگون مرا

خاکم به دهان مگر که مستی ربی

و وقتی این بنده ناچیر گناهی مرتکب می شود ، رو به درگاهت می آورد و امید به

بخششت دارد :

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو؟

آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو؟

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست بگو؟

الهی..

می دانم که می توانی ولی وقتی خودت گفته ای که لذتی در گذشت است در

انتقام نیست پس یا ستار العیوب ببخش این بنده حقیرت را..

الهی…

فقط یک کلمه

” العفو…”

بخشی از مناجات امام علی (ع)

الهی ، ای مولای من تویی قوی و منم ضعیف، چه کسی رحم می کند بر ضعیف جز

قدرت بزرگ تو؟!

الهی ، ای مولای من تویی غنی و منم فقیر، چه کسی رحم می کند بر فقیر به جز

غنی؟!

الهی ، ای مولای من تویی عطا کننده و منم سائل، چه کسی رحم می کند بر سائل

به جز بخشنده؟!

الهی ، ای مولای من تویی حی و منم میرا، چه کسی رحم میکند بر بنده مردنی جز

روح جاویدان تو؟!

الهی ، ای مولای من تویی باقی و من فانی، چه کسی رحم میکند بر فانی جز

باقی؟!

الهی ، ای مولای من تویی دائم وماندگار ومنم زائل، چه کسی رحم میکند بر زائل جز

ذات دائم؟!

الهی ، ای مولای من تویی رازق روزی ده و منم مرزوق، چه کسی در حق مرزوق

رحم می کند جز رازق؟!

الهی ، ای مولای من تویی صاحب جود و احسان و منم بخیل، چه کسی بر بنده

بخیل رحم می کند جز جواد؟!

تسلیم باش( 2)

 

دانستن آنچه خداوند برای ما میخواهد نیاز به آگاهی و معرفت دارد

که دست نیافتنی است مگر در سایه ی ایمان عملی و نه زبانی بسیار به 

اصول بنیانی بازمانده از آموزه های درست شریعت  و در سایه ی تقوا و

کسب معرفت .

 این روزها کمتر عابد و زاهد واقعی که در گفتار و عمل یکسان باشد و

همواره یکپارچه باشد مورد شناس عوام است تا گمراهانی مثل من بتوانند

بی پروا در پیشگاهشان حضور یافته و اندکی مود عنایتشان قرار گیرند.

 

گرچه شاید باشند و نخواهند مورد شناس باشند ویا که شاید اینانی چون

من خوب نمی بینند که نمی یابند ودر جهل و تاریکی ندیدن خود خواهند

ماند وخواهند مرد.

در خصوص مسئله تسلیم بودن و ایمان بلا نقص به خداوند عالم باید اشاره

ای نمود به تاریخ وآنچه بر دین ما و بزرگان دین ما سپری شد ،

مگر نه آنکه عام الفیل را خداوند خلق نمود وبا آمدن چند هزار پرنده سپاهی

را زمین گیر و ویران نمود .

وچرا درآنچه که بر یوسف رخ داد ودر آتش نمرود به یاری پیامبرانش آمد اما

وچرا های بسیار...

 

 اکنون  سوال این است چرا در صحرای کربلا این اتفاق نیفتاد ؟

 

آری ای دوست من, در انچه آمد خداوند اراده نمودند که خود را به کافران و

گمراهان زمان اثبات نماید و به آنها بفهماند خواست واراده ؛ آنست که وجود

ذیجود او می خواهد و بس.

واما در حادثه ی کربلا اراده این بود که ائمه اطهار و مظلومیت آنها به دست

امام حسین (ع) و یارانشان  برای آنان که جز ظلم هیچ نمی کردند و آنها که

نمی دانستند و مردم زمان روشن گردد .

واقعه ای که هیچگاه گذر ایام نمی تواند از بزرگی آن بکاهد و همیشه در

دلهای شیعیان زنده خواهد ماند

و امروز جوانی گمراه چون من به حقانیت معصومان ومظلومیتی  که صدایش

در طول تاریخ پیچیده پی نخواهد برد جز با کمی تامل و تعمق بر انچه که

خداوند مقرر فرمود بر پیشوایان دین نازل گردد.

اما آیا براستی حقی ادا میگردد ؟

ادامه دارد... 

فاصله

ادامه نوشته

در کویر تنهایی خویش هم زنده باش

 
ادامه نوشته

مالک نباش ...

مالک نباش :

بدن ما ملک خدا وبخاطر همین است که خداوند حتی روی نوع پوشش ما هم نظر دارد و میگوید:

حق نداری حسود مغرور یا بخیل باشی . چون ما را مالک خود میداند ومیگوید در ملک من نباید حسادت و غرور و بخل وارد شودو این درست مثل این است که کسی به شما بگوید حق ندارید در خانه من زباله بریزید و درست هم می گوید.

مشگل بشر این است که خود را مالک میداند و به همین خاطر هم هست که هر روز خود را نوعی بزک کرده و آرایش  می کند و به برزن و بازار می آید و کسی هم نمی تواند بگوید :

آقا یا خانم ! بالای چشمتان ابروست ! این حس مالکیت عجیب حس خطرناکی  است !

 کسی تعرف میکرد که در تلویزیون انگلیس میز گردی درباره پوشش وحجاب بانوان برگزارشده بود وهرکس نظرات خود میگفت.یک مرتبه خانمی که در آنجا حضور داشت برخاست و لباس خود رااز تن بیرون کرد وداد و فریاد به راه انداخت که این بحث ها چیست که مطرح میکنید.

این تن تن من است بخواهم میپوشانم نخواهم نمیپوشانم و به کسی چه مربوط که در حریم زندگی خصوصی من دخالت داشته باشد!

محسن فاضلی ...

ادامه نوشته

تنهایم گذاشت ...

تنهایم گذاشت

 

هرکه را زیاد دوست داشتم تنهایم گذاشت

رفت و با رفتنش دردی در دلم گذاشت

 

رفت و با رفتنش یک تیکه از تنم را ربود

هر که بود از جنس قلبم نبود از من نبود یار نبود

 

این انگار قانون طبعیت که برند و تنها بمانی

همیشه این تویی که ازدرد عشق در اتهامی

 

هر که را زیاد دوست داشتم، ز یاد برد مرا

چون غریبه ای از خود جدا پنداشت مرا

 

فاصله را بینمان قدر یک دنیا می دید و ندید  حس مرا

خود را بالاو من را پایین اما نه اصلا ندید مرا

 

حق داشت که مرا آلوده و سیاه دید و رفت

غربت و درد را از من شنید اما باز رفت

 

هر که را زیاد دوست داشتم تنهایم گذاشتد 

Mohsen fazeli